نوشته ی چهارم

ساخت وبلاگ
بچه که بودم بیشتر اهل کتاب بودم...اون دوران یجایی خوندم که نوشته بود یه باوری وجود داره بنام نهیلیست(اگه اشتباه نکنم) به معنی پوچ گرایی که صادق هدایت و رفقا پیرو این مکتب بودن...یادمه اونجا خیلی تاکید میکرد که این عقیده اشتباهه و در کل سعی داشت به خواننده هشدار بده که یوقت دچار این باور نشه...اون موقع اصلا این هشدار رو درک نمی‌کردم که هیچ،تازه کلی مسخرش هم میکردم و اصلا باور نمی‌کردم همچین چیزی وجود داشته باشه...اما الان با تمام وجودم همچین چیزی رو تو زندگیم احساس میکنم...یه خلا بزرگ تو لحظه لحظه ی زندگیم...اینکه آخرش چی میشه و اصلا فلسفه ی وجود من چیه... اینکه خب چیکار کنم الان...چه کاری هست که انجام بدم؟؟تنها کار مفید من این روز ها رفتن به بیمارستان و گذروندن شیفت هامه که اونم بخاطر اینکه با یکی از همکارام بحثم شده دیگه برام جالب نیست...چند ماه پیش که خبر قبولیم تو استخدامی مرحله اول رو دادم خیلی راضی نبودم و اینکه قبول بشم یا نشم خیلی برام فرق نمی‌کرد....الآنم فرق نمیکنه ولی دوست دارم قبول بشم...چون اگه قبول بشم باید برم یه شهر دیگه و شاید اونجا از این روزمرگی ها و یکنواختی زندگی دربیام... .زندگی تو اون شهر در کنار همه ی معایبی که داره می‌تونه برام خیلی مفید باشه... میتونم مستقل زندگی کنم،سرگرمی های بیشتری داشته باشم و کمتر به چیزای حاشیه ای فکر کنم...ولی خب در کنارش دوری از خونه و خانواده و دوستان هست و آشنا شدن و عادت کردن به یه محیط جدید تقریبا وقت و انرژی زیادی میبره...البته همه ی اینایی که گفتم احتمال شدنش پنجاه درصده...احتمال اینکه تو مرحله دوم قبول نشم هست.در کل، شاید تفکرم برای قبول شدنم و رفتنم به یه شهر جدید یجور فرار از این باور نهیلیستی باشه...و این یجور پاک کر نوشته ی چهارم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 19:32

چقدر منتظر یه اتفاق خوب تو زندگیمم...تعریف اتفاق خوب برای هر کس متفاوته...برای من عادی شدن روزهام و برگشتن به شیرینی های روزای قبل اتفاق خوب زندگیمه...واقعا آدم باید قدر لحظه لحظه زندگیشو بدونه...شاید اون موقع ندونه و متوجه نشه بهترین روزای عمرشن و شاید بعداً حسرت همین روزای معمولیش رو داشته باشه...

نوشته ی چهارم...
ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 19:32

تابحال دست به دامن دعا نشده بودم⁦ نوشته ی چهارم...

ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 2 دی 1400 ساعت: 0:27

خب خیلی وقته چیزی ننوشته بودم تو بلاگفا...الان اومدم و یسر وبو خوندم و کلی خاطرات برام زنده شد....نه اینکه الان اوضاع زندگیم گل و بلبل باشه ولی خب نسبت به قبل خیلی بهترم...یادمه قبل تابستون محسن خیلی تلاش می‌کرد نظرمو نسبت به خودش تغییر بده تا به پیش نوشته ی چهارم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 23:00

با آدمای خوب بد تا نکنیم.... زیاد سر به سرشون نزاریم....نگیم چون خوبن چیزی نمیگن یا کاری نمیکنن...زیاد انگولکشون نکنیم...بالاخره اونام آدمن و صبر آدما هم حدی داره...همین که سر یه موضوعی عصبانی و ناراحت بشن و بعبارتی کاسه ی صبرشون لبریز بشه کاری رو که نباید،میکنن.

و شروع هر چیزی اولش سخته...بعد میفتن رو غلتک و اونام میشن مثل بقیه... .

سر به سر آدمای خوب نزاریم...شاید با اینکار بزاریم دنیا قشنگ تر بمونه... .

نوشته ی چهارم...
ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 23:00

دیشب شیف شب بودم و فردای شیفت شب همیشه خسته و کسلم...فردا نتایج آزمون استخدامیمون میاد....احتمال قبولیم پنجاه پنجاهه... خودمم تمایلم به قبولیه ولی باز در کل فرق نمیکنه...چه بمونم چه برم کارایی که باید بکنم همونان و اگر هم فردا قبول نشم کم کم دو سال ط نوشته ی چهارم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 144 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 23:00

خب آزمون استخدامی مرحله اول قبول شدم...چندان جالب نیست...چون محل خدمت تقریبا یه ساعتی با خونمون فاصله داره که اینو از قبل خودم میدونستم و باهاش تا حدی کنار اومدم...دوم اینکه یه مرحله ی دیگه هم داره که بعید بدونم بتونم اونو رد کنم...خلاصه سپردم به خدا نوشته ی چهارم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 23:00

یکم حالم گرفتس...انگار یهو تو دلم خالی شد...راستش همین چند دقیقه پیش فهمیدم یکی از مدارک استخدامیم انگار اشتباه متوجهش شدم و درست نیست...شاید کلا استخدامیم زیر سوال بره...واقعیتش یهو جا خوردم و انتظار نداشتم...حتی شاید به لحاظ قانونی هم باهام برخورد نوشته ی چهارم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 120 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 23:00

بخاطر تعطیلات عید هشت روزی رو برای فروردین آف کرده بودم(بهمن ماه اینا بود) که بریم مسافرتیعنی اگه کرونایی در کار نبود الان مسافرت بودیماون موقع روحمونم خبر نداشت قرارم به همچین مصیبتی دچار بشیمحالا از نوشته ی چهارم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 27 فروردين 1399 ساعت: 15:50

بزارید بگم براتونمن یه دختر معمولیم،با یه زندگی معمولیبا یه عالمه آرزو های بزرگی که تو سر داشتمو هیچ وقت فکرشم نمیکردم زندگیم از روالش خارج بشهجوون بودمو جاهل...فکر میکردم همیشه همه چی طبق میلم پیش می نوشته ی چهارم...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته ی چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamechi2200022 بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 7:08